پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۰

 

پيام‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ به‌ علاّمه‌ طباطبائی و جواب‌ ايشان‌

چنانكه‌ آن‌ فقيد سعيد (علامه طبا طبائی) فرمودند: من‌ وقتي‌ از تبريز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ كردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قريب‌ به‌ يكصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پيدا مي‌كردند؛ حضرت‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ اوّلاً دستور دادند كه‌ شهريّۀ طلاّبي‌ را كه‌ به‌ درس‌ «أسفار» مي‌آيند قطع‌ كنند.
و بر همين‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ بمن‌ رسيد، من‌ متحيّر شدم‌ كه‌ خدايا چه‌ كنم‌؟
اگر شهريّۀ طلاّب‌ قطع‌ شود، اين‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ كه‌ از شهرهاي‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهريّه‌ است‌ چه‌ كنند؟
و اگر من‌ بخاطر شهريّۀ طلاّب‌، تدريس‌ «أسفار» را ترك‌ كنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمي‌ و عقيدتي‌ طلاّب‌ وارد مي‌آيد!؟
من‌ همينطور در تحيّر بسر مي‌بردم‌، تا بالاخره‌ يكروز كه‌ بحال‌ تحيّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور كرسي‌ مي‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بديوان‌ حافظ‌ افتاد كه‌ روي‌ كرسي‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ كه‌ چه‌ كنم‌؟ آيا تدريس‌ «أسفار» را ترك‌ كنم‌، يا نه‌؟ اين‌ غزل‌ آمد:
من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ كه‌ ترك‌ شاهد و ساغر كنم   ‌    محتسب‌ داند كه‌ من‌ اين‌ كارها كمتر كنم‌
من‌ كه‌ عيب‌ توبه‌ كاران‌ كرده‌ باشم‌ بارها           توبه‌ از مِي‌ وقت‌ گل‌ ديوانه‌ باشم‌ گر كنم‌
چون‌ صبا مجموعۀ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست      ‌ كج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحۀ دفتر كنم‌
عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دريا ميكده       ‌ سر فرو بردم‌ در آنجا تا كجا سر بر كنم‌
لاله‌ ساغر گير و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق  ‌ داوري‌ دارم‌ بـســـي‌ يا ربّ كــرا داور كنم‌
بازكش‌ يكدم‌ عنان‌ اي‌ تُرك‌ شهرآشوب‌ من‌        تا ز اشك‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر كنم‌
من‌ كه‌ از ياقوت‌ و لعلِ اشك‌ دارم‌ گنجها             كي‌ نظر در فيض‌ خورشيد بلند اختر كنم‌
عهد و پيمان‌ فلك‌ را نيست‌ چندان‌ اعتبار               عهد با پيمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر كنم
من‌ كه‌ دارم‌ در گدائي‌ گنج‌ سلطاني‌ بدست‌       كي‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور كنم‌
گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌                 گر به‌ آب‌ چشمۀ خورشيد دامن‌‌تر كنم‌
عاشقان‌ را گر در آتش‌ مي‌پسندد لطف‌ دوست    تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمۀ كوثر كنم‌
دوش‌ لعلش‌ عشوه‌اي‌ ميداد حافظ‌ را ولي     ‌ من‌ نه‌ آنم‌ كز وي‌ اين‌ افسانها باور كنم‌
باري‌، ديدم‌ عجيب‌ غزلي‌ است‌؛ اين‌ غزل‌ مي‌فهماند كه‌ تدريس‌ «أسفار» لازم‌، و ترك‌ آن‌ در حكم‌ كفر سلوكي‌ است‌.
و ثانياً يا همان‌ روز يا روز بعد، آقاي‌ حاج‌ أحمد خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدينگونه‌ پيغام‌ كرده‌ بودند: ما در زمان‌ جواني‌ در حوزۀ علميّۀ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگير خان‌ «أسفار» مي‌خوانديم‌ ولي‌ مخفيانه‌؛ چند نفر بوديم‌، و خُفيةً بدرس‌ ايشان‌ مي‌رفتيم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علني‌ در حوزۀ رسمي‌ بهيچوجه‌ صلاح‌ نيست‌ و بايد ترك‌ شود!
من‌ در جواب‌ گفتم‌: به‌ آقاي‌ بروجردي‌ از طرف‌ من‌ پيغام‌ ببريد كه‌ اين‌ درس‌هاي‌ متعارف‌ و رسمي‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ايم‌؛ و از عهدۀ تدريس‌ و تشكيل‌ حوزه‌هاي‌ درسي‌ آن‌ برخواهيم‌ آمد و از ديگران‌ كمبودي‌ نداريم‌.
من‌ كه‌ از تبريز بقم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ براي‌ تصحيح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزۀ با عقائد باطلۀ مادّيّين‌ و غيرهم‌ مي‌باشد. در آن‌ زمان‌ كه‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ با چند نفر خُفيةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگيرخان‌ مي‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبۀ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و داراي‌ عقيدۀ پاك‌ بودند؛ و نيازي‌ به‌ تشكيل‌ حوزه‌هاي‌ علني‌ «أسفار» نبود؛ ولي‌ امروزه‌ هر طلبه‌اي‌ كه‌ وارد دروازۀ قم‌ مي‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشكالات‌ وارد مي‌شود!
و امروزه‌ بايد بدرد طلاّب‌ رسيد؛ و آنها را براي‌ مبارزۀ با ماترياليست‌ها و مادّيّين‌ بر اساس‌ صحيح‌ آماده‌ كرد، و فلسفۀ حقّۀ اسلاميّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدريس‌ «أسفار» را ترك‌ نمي‌كنيم‌.
ولي‌ در عين‌ حال‌ من‌ آية‌ الله‌ را حاكم‌ شرع‌ مي‌دانم‌؛ اگر حكم‌ كنند بر ترك‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ ديگري‌ بخود خواهد گرفت‌.
علاّمه‌ فرمودند: پس‌ از اين‌ پيام‌؛ آية‌ الله‌ بروجردي‌ ديگر بهيچوجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سالهاي‌ سال‌ بتدريس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غيرهما مشغول‌ بوديم‌.
و هر وقت‌ آية‌ الله‌ برخوردي‌ با ما داشتند بسيار احترام‌ مي‌گذاردند، و يك‌ روز يك‌ جلد قرآن‌ كريم‌ كه‌ از بهترين‌ و صحيح‌ترين‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هديّه‌ براي‌ ما فرستادند.

                                             کتاب" مهر تابان " علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی ص 103 الی 106

0 comments:

ارسال یک نظر

فهرست وبلاگ من

بوستان کتاب

  • قرآن کریم
  • مثنوی معنوی
  • پند صالح
  • دیوان حافظ
  • غزلیات سعدی